من مادر شوهرم شدم

مهرزاد رستم نژاد
mehrzad2003rn2000@yahoo.com

من مادرشوهرم شدم
روزعروسيم مادرم دق كرد ومُرد،مادرشوهرم اسپند دورسرم چرخاند ومرا بوسيد.لباس عروسي را درآوردم ولباس مشكي پوشيدم .خواهرشوهرم گريه كرد وقهر كرد ورفت .مادرشوهرم قربان صدقه ام رفت .چهلم مادرم كه تمام شد مادرشوهرم برايم پاتختي گرفت،خواهرشوهرم دعوايش كرد واوقربان صدقه ام رفت.فاميل آمدندوشام خوردندوخنديدند ورفتند.فردا مادر شوهرم ساكم را بست ومارافرستادماه عسل .خواهرشوهرم مرابوسيد وگريه كرد مادرشوهرم پشت ماآب ريخت وبه مسافرت رفتيم .فرداي آن روز ازماه عسل برگشتيم مادرشوهرم گريه كرد و برايم اسپند دود كرد و قربان صدقه ام رفت .همان روز اتاقمان را جدا كرد،مادرشوهرم تند تند سر مي زد ،مرا مي بوسيد ونگاهي به شوهرم مي انداخت وگريه مي كرد ومي رفت ،همه لباسها را خود ش مي شست وگريه ميكرد و دايم برايم اسپند دودمي كرد وگريه مي كرد .
شش ماه بعد مرا به دكتر برد دكتر چيزي درگوشش گفت واوباز گريه كرد برايم يك دستبند خريد ،ديگردكتر نرفتيم ،خواهرشوهرم مدام غرمي زد وشوهرم را چپ چپ نگاه مي كرد اما مادر شوهرم اعتنا نمي كرد و لباسها را خودش مي شست حتي حمام هم خودش مي بردش .
يكسال بعد مادر شوهرم مرد وخواهر شوهرم گريه كرد و مرا بوسيد وچيزي درگوشم گفت وشوهرم را چپ چپ نگاه كرد وقتي مي رفت گريه مي كرد .
خانه را به ما دادند وديگركمتر آمدند ،ديگر خودم لباسهاي شوهرم را مي شستم وحمامش مي بردم ،حتي جايش را هم من عوض مي كردم .ديگر من مادر شوهرم شده بودم
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30829< 2


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي